یه روزی روزگاری، یه مهندس فرانسوی که روی اسبها تحقیق میکرد متوجه میشه که قدرت دو حیوان که کالسکه رو میکشن از دو برابر قدرت یه اسب کمتره،
ایشون از اونجایی که خیلی به ادمها لطف داشته میاد این نظریه رو به ادما هم تعمیم می دهد
چند مرد باید یه طنابو میکشیدن، به طور میانگین اگه دو نفر باهم طناب رو بکشن هر کدوم فقط از ۹۳ درصد توانشون استفاده میکنن حالا اگه سه نفری طناب رو بکشن این عدد ۸۵ درصد میشه و اگه هشت نفر بکشن فقط از ۴۹ درصد قدرتشون استفاده میکنن.
به این پدیده کمکاری اجتماعی میگن. معمولا زمانی اتفاق میوفته که عملکرد فرد به تنهایی مورد سنجش قرار نمیگیره و با تلاش گروهی آمیخته میشه.
این کم کاری یه جورایی منطقی هم هست دیگه، وقتی نصف انرژیت کفایت میکنه چرا باید همه توانتو به کار بگیری؟
کمکاری فقط جنبه فیزیکی نداره، ما به لحاظ ذهنی هم تنبلیم مثلا توی جلسهها هرچی تعداد افراد شرکت کننده بیشتر باشه، مشارکت فردی ضعیفتره اما به محض اینکه تعداد افراد به حد مشخصی برسه عملکرد ما ثابت میشه.
حالا یه سوال، پس این ایده که میگن تیمها موفقترن غلطه؟
نه غلط نیست ولی یه نکته داره، تیمها وقتی موفقترن که از افراد محدود و متخصص تشکیل بشن چون دیگه عملکرد هر فرد قابل ردیابیه.
در نتیجه مردم در گروهها نسبت به وقتی که تنها هستند متفاوت رفتار میکنن. با مشخص بودن و ارزیابی عملکردهای هر فرد تا حد امکان میشه نقاط ضعف گروه رو خفیف کرد.